- سكانس ستاره: توهم لا گراند ، ديده شده توسط ميشل OCELOT -

۳۹ بازديد

- سكانس ستاره: توهم لا گراند ، ديده شده توسط ميشل OCELOT -

در حال حاضر در سينماها ، چهار داستان از ميشل اوچلو (كيريكو و جادوگر ، آزور و اسمر ...) تحت عنوان ايوان تسارويچ و شاهزاده خانم در حال تغيير متحد شدند. فرصتي براي اين فيلمساز بزرگ اومانيست تا بتواند درباره صحنه اي برجسته از توهم بزرگ بگويد. من توهم لا گراند رنوآر و اسپاك را در 15 سالگي ديدم. من لمس شدم يك روز كه بيشتر از بزرگسالي بودم ، دوباره فيلم را ديدم. من مات و مبهوت مانده بودم: به ياد داشتم تدوين را دوباره انجام داده ام و نيمي از فيلم ، سفر مارشال-روزنتال را از طريق آلمان كاملاً حذف كردم. من از ديدن ادامه فيلم بعد از داستان افسران آلماني و فرانسوي كاملاً متعجب شدم. چند صحنه آنجا بود ، اما من بي تفاوت آنها را به طور مبهم به فيلم ديگري نسبت داده بودم. من موافقت كردم كه گابين براي تلفظ "blaue augen" درخواست كند ، كمي بيشتر. اين قسمت دوم كه خوب هم هست ، براي ساخت يك فيلم به ياد ماندني كافي نبود. چيزي كه من را در دوران نوجواني الكتريسيته كرد رفتار خوب همه از جمله كارگردان بود كه هرگز اتهامي به آلماني ها وارد نمي كرد. استقبال از زندانيان با انسانيت. زندانيان افسران فرانسوي كه توسط فرمانده آلماني به ميز خود دعوت شده اند. عميقا با من صحبت مي كند اين تازه شروع كار است. بي سر و صدا ، بدون آداب و رسوايي ، افسر فرانسوي و افسر آلماني با يكديگر به عنوان افرادي در يك طرف صحبت مي كنند ، كاملا بالاتر از جنگي كه قرار است آنها را تقسيم كند ، آنها به همان تمدن تعلق دارند. آنها به نوعي قوي تر از جنگ هستند. افسر آلماني كاملاً فرانسوي صحبت مي كند و از زبان سوم استفاده مي كند تا فقط توسط اشراف فرانسوي كه واقعاً انگليسي نيز كاملاً صحبت مي كند ، خود را درك كند. و اشراف قهرمانانه: افسر فرانسوي خود را فدا مي كند تا دو سرباز بتوانند فرار كنند ، او اين كار را با نواختن فلوت انجام مي دهد. و در پايين ، افسر آلماني ، به زبان ديگر بين آنها ، از افسر مي خواهد كه متوقف شود ، زيرا اگر متوقف نشود مجبور خواهد شد او را بكشد. فرانسوي وظيفه خود را انجام مي دهد ، فلوت را ادامه مي دهد ، آلماني كار خودش را مي كند ، فرانسه را مي كشد. من عميقاً گير افتاده و لمس شده ام. و همه يافته ها ، دستكش هاي سفيد ، مونوكلس ، فلوت ، بند بند ، زبانها ، فرناي فراموش نشدني و استروهايممي گويم نه! وقتي رافنشتاين مي گويد ، "من نمي دانم چه كسي مي خواهد در اين جنگ پيروز شود. پايان هر چه پايان رافنشتاين و بولديو باشد ". من عقب مي روم: ممكن است عناوين شما ناپديد شوند ، بله ، اما ما اهميتي نمي دهيم. اما ممكن است پسري كه در يك اتاق تاريك گم شده است از رفتار ، تربيت ، اشراف نگرش و اشراف روح شما ، درك شما ناراحت باشد - جانشيني شما مطمئن است. و سينما به همه جا مي رود و بارها و بارها پسران و دختران را لمس خواهد كرد ، كه بزرگ مي شوند و جانشين شما مي شوند. 
 بعد از فيلم كيريكو و جادوگر ، دوست داشتم با همان موضوع توهم بزرگ برخورد كنم. كساني كه يكديگر را گرامي مي دارند و به آنها ياد مي دهند كه از يكديگر متنفر باشند ، حماقت هايي كه بعضي ها را درگير خود نكرده است ، با دستانشان روي سيم خاردارها ، من را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد ، من را لمس مي كند. بنابراين به جنگ ، جنگ بين فرانسوي ها و آلماني ها فكر كردم ، اما نه براي مدت طولاني! حتي در كارتون هم نمي توانم جنگ بدهم. از طرف ديگر ، فيلمهاي زيادي در مورد اين جنگهاي فرانسه و آلمان ساخته شده است و امروز آنقدر با خوشحالي قديمي شده است كه بسيار كينه توز و متوسط ​​بود. من در اينجا و اكنون انتخاب بهتري كردم ، نه جنگ ، بلكه خصومت معمولي بين ساكنان و مهاجران ، بين مسيحيان و مسلمانان ، اين آزور و اسمر است. اما در اين محيط كاملاً متفاوت ، مي توان نقل قولي (كه من به دنبال آن نبودم) را از صحنه اي پيدا كرد كه افسر آلماني ، پايين ، به زباني كه بقيه نمي فهمند ، بالاي سر افسر فرانسوي فرياد مي كشد. ، يك پيام دراماتيك. صحنه اي از فيلم من اسمر را نشان مي دهد ، در پايين ، زنداني شكارچيان برده است و آزور در بالا ، در شرف اسير شدن توسط ديگر شكارچيان برده است. اسمر ، كه فقط با عربي خود به عربي صحبت مي كرد ، سپس به فرانسوي فرياد مي كشد ، تا سربازان راز فرار را درك نكنند. او اين كار را با فداكاري انجام مي دهد ، زيرا راهزني كه به او دستور داد خاموش شود سپس او را با ضربات چاقو خنجر مي زند. نقش ها متفاوت است ، اما بله ، من به يك سكانس عالي از توهم بزرگ فكر كردم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.